..: سلام قولا من رب رحیم :..



آخرین نظرات
  • ۲۷ تیر ۹۲، ۰۱:۲۰ - vahid
    mer30

با حضورت ستاره ها گفتند
نور در خانه ی امام رضاست
کهکشان ها شبیه تسبیحی
دستِ دُردانه ی امام رضاست
مثل باران همیشه دستانت
رزق و روزی برای مردم داشت
برکت در مدینه بود از بس
چهره ات رنگ و بوی گندم داشت
رزق و روزی شعر دست شماست
تا نفس هست زیر دِیْن توایم
تا جهان هست و تا نفس باقی است
ما فقط محو کاظمین توایم

          

تو را من مى‏شناسم بى قرینى
سوار کوچک نیزه نشینى
میان آیه‏هاى سوره فجر
تو هم کوتاه و هم کوچکترینى
بگوید با زبان سرخ خونت
تو هم دلواپس فرداى دینى
به چشمان زمینى، آفتابى
به چشم آسمان، ماه زمینى
دلم را بین دست تو سپردم
تو هم مانند جدّ خود امینى
بسوزان، آب کن، از نو بریزم
یقین دارم تو هم مى‏آفرینى

برای بزرگتر شدن عکس روی هر کدام کلیک کنید! 

 السلام علیک یا جواد الانمه

میلاد حضرت علی اصغر (علیه السلام) مبارکباد

حضرت جواد(ع) با عمر کوتاه خود و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیراسلامی رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملت ها، پیشرفت نموده بود، با کمی سن، وارد بحث های علمی گردیدند و احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارشان گسترش دادند.

امام نهم شیعیان حضرت جواد(ع) در سال195هجری در مدینه ولادت یافتند. نام ایشان محمد معروف به جواد و تقی است. القاب دیگری مانند: رضی و متقی نیز داشته اند، ولی تقی از همه معروف تر می باشد. مادر گرامی اشان سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است. امام محمد تقی(ع) هنگام شهادت پدر 8 ساله بودند. پس از شهادت جانگداز حضرت رضا(علیه السلام) در اواخر ماه صفر سال 203ه، مقام امامت به فرزند ارجمندشان حضرت جوادالأئمه(ع) انتقال یافت. مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم(علیهم السلام) و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت، سعی کرد ابن الرضا(ع) را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد. از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد(ع) درآورد، تا مراقبی دایمی و از درون خانه، بر امام گمارده باشد.

رنج های دایمی که امام جواد(ع) از ناحیه این مأمور خانگی برده است، در تاریخ معروف است. از روش هایی که مأمون در مورد حضرت رضا(ع) به کار می بست، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود. مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام(ع) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندشان حضرت جواد(ع) نیز چنین روشی را به کار بستند. به خصوص که در آغاز امامت، هنوز سنی از عمر بابرکت امام جواد(ع) نگذشته بود. مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی، بستگی به کمی و زیادی سال های عمر ندارد. باری، حضرت جواد(ع) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیراسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملت ها، پیشرفت نموده و کتاب های زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با کمی سن وارد بحث های علمی گردیدند و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه الهام ربانی مایه گرفته بود، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارشان گسترش دادند و به تعلیم و ارشاد پرداختند و به مسائل بسیاری پاسخ گفتند.

برای نمونه، یکی از مناظره های(احتجاجات) حضرت امام محمد تقی(ع) را در زیر نقل می کنیم: عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود، نقل می کند که ذرقان گفت: روزی دوستش(ابن ابی دؤاد) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید. گفتم: چه شده است که امروز این چنین ناراحتی؟ گفت: در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا(ع) جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید. گفتم: چگونه؟ گفت: سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود. خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید. عده ای از فقها حاضر بودند، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند، و محمد بن علی الرضا(ع) را هم خواست. خلیفه از ما پرسید: حد اسلامی چگونه باید جاری شود؟ من گفتم: از مچ دست باید قطع گردد. خلیفه گفت: به چه دلیل؟ گفتم: به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است: فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم. بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند. یک دسته از علماء گفتند: باید دست را از مرفق برید. خلیفه پرسید: به چه دلیل؟ گفتند: به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است:... و ایدیکم الی المرافق. و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید. دسته دیگر گفتند: دست را از شانه باید برید، چون دست شامل تمام این اجزاء می شود.

و چون بحث و اختلاف پیش آمد، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی(ع) کرد و گفت: یا اباجعفر، شما در این مسأله چه می گویید؟ آن حضرت فرمودند: علمای شما در این باره سخن گفتند. من را از بیان مطلب معذور بدار. خلیفه گفت: به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید. حضرت جواد(ع) فرمودند: اکنون که من را سوگند می دهی، پاسخ آن را می گویم. این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند، خطاست. حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد. خلیفه پرسید: چرا؟ امام(ع) فرمودند: زیرا رسول الله(ص) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود: پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند، برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند، و در قرآن کریم آمده است: و ان المساجد لله...: سجده گاه ها از آن خداست، پس کسی نباید آنها را ببرد. معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد(ع) قطع کردند. ذرقان می گوید: ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است.

سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت: یا امیرالمؤمنین، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری، می گویم. معتصم گفت: بگو. ابن ابی دؤاد گفت: وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود، هستند، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد(ع) ارزشی ندارد، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی(ع) منتقل می گردد، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد. این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد. این روش را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه(ع) به کار می برد، چنانکه در آغاز امامت امام نهم، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود، خواست تا از امام(ع) پرسش هایی کند، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام(ع) ضربتی وارد کند. اما نشد، و امام(ع) از همه این مناظرات سربلند درآمدند.

روزی از آنجا که یحیی بن اکثم به اشاره مأمون می خواست پرسش های خود را مطرح سازد، مأمون نیز موافقت کرد، و امام جواد(ع) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد. مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی(ع) احترام بسیار کرد و آن گاه از یحیی خواست آنچه می خواهد، بپرسد. یحیی که پیرمردی سالمند بود، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد(ع) گفت: اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم؟ حضرت جواد(ع) فرمودند: آنچه دلت می خواهد، بپرس. یحیی بن اکثم پرسید: اگر کسی در حال احرام، قتل صید کرد، چه باید بکند؟ حضرت جواد(ع) فرمودند: آیا قاتل صید محل بوده یا محرم؟ عالم بوده یا جاهل؟ به عمد صید کرده یا خطا؟ محرم آزاد بوده یا بنده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده؟ آیا حیوانی را که کشته است، صید تمام بوده یا بچه صید؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد. نمی دانست چگونه جواب گوید. سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست. درباریان به یکدیگر نگاه می کردند. مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود، در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت: دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا(ع) را شناختید؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد. باری، موقعیت امام جواد(ع) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد. امام جواد(ع) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداختند، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشتند که: هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند: ابن ابی عمیر بغدادی، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند.

این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بودند، ولی رنگ و بویشان مشام جان ها را بهره مند ساخت. آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته اند و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است. دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتشان 17سال بوده است. معتصم عباسی از حضرت جواد(ع) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید. امام جواد(ع) در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد. معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد(ع) بود، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند. علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود.

گزیده سخنان امام جواد (علیه اسلام)

چهل دُّر مروارید از کلام جوادالائمه علیه السلام

  • ۹۲/۰۲/۳۱
  • مهدی محمدی
  • |
  • ۳۶۷۲ بار نمایش
  • |
  • ۳۲۲۵ نفر بازدیدکننده

میلاد

حضرت علی اصغر

امام جواد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">