در حالی که هنوز بخش عمدهای از جامعه در خصوص انتخاب نهایی خود بین هشت نامزد احراز صلاحیت شده به جمعبندی نرسیدهاند اما سعید جلیلی مانند یک "پدیده " انتخاباتی توجهات افکار عمومی را به خود جلب کرده است. اقبال برخی به جلیلی مطمئناً ناشی از نفوذ کلام ویا سابقه اجرایی پر پر و پیمان او نیست. اینکه بگوییم یک فضاسازی کاذب توسط رسانه های خارجی حول وی صورت گرفته هم قضاوت منصفانهای نیست. اینکه عدهای میگویند جلیلی نامزد نظام است هم تحلیل دقیقی نیست چون بین هفت نامزد دیگر افرادی هستند که بهمراتب جایگاه عالیتری در دل نظام سیاسی دارند. مقام معظم رهبری هم مکرر فرمودهاند «نفیاً و اثباتاً نظری ندارند» و به هیچ کاندیدایی هم نگفتهاند که «بیایید یا نیایید.» یا همین دیروز فرمودند: «ما نمیدانیم چهکسی رئیس جمهور خواهد شد. نمیدانیم خداوند متعال دلها را به کجا متوجه خواهد کرد. اما میدانیم حضور مردم در پای صندوقهای رأی که اعلام حضور قدرتمندانه در عرصه حرکت و تاخت بهسوی آرمانها است، بلاشک بهدنبال خود موفقیتهای دیگری دارد...» و اینکه بگوییم جلیلی آدم موجسازی است و میتواند در برنامههای تلویزیونی یک سونامی ایجاد کند، او اینکاره هم نیست و در برنامههای تلویزیونی خود نشان داده است که مانند برخی، به سفسطههای مدرن رسانهای واقف نیست. اینکه بگوییم کسی را تخریب کرده و اسم کسی را در برنامههای تبلیغاتی خود برده اینگونه هم نبوده است. تا این لحظه وعده آنچنانی هم نداده است که میتواند ظرف دو ماه یا سه ماه یا 100 روز تمام مشکلات کشور را حل کند و... .پس راز پدیده شدن جلیلی در چیست؟ بهزعم راقم این سطور پدیده شدن جلیلی مرهون دو مسئله است؛ 1 ــ گفتمان مقاومت و تدبیر برای پیشرفت و 2 ــ مکتب فکری دانشگاه امام صادق علیه السّلام.
گفتمان مقاومت و تدبیر برای پیشرفت
در سطح تحلیل گفتمان باید گفت جلیلی یکی از نمایندگان گفتمان "مقاومت و تدبیر برای پیشرفت" در انتخابات یازدهم است. بهقول خودش نماینده گفتمان اسلام ناب است. در این گفتمان جلیلی نه روی رأی "نه" به احمدی نژاد حساب باز کرده است نه برای رأی "آری" کیسه دوخته است. نقاط قوت و ضعف دولت گذشته را توأمان میگوید. کاری که امروز خیلی از نامزدها بهخاطر چند رأی بیشتر نمیکنند و چشمانشان را روی نقاط قوت احمدی نژاد بستهاند. رقبای جلیلی میاندیشند که پاشنه دولت آینده بر منهج "نه" به احمدی نژاد میچرخد حتی اگر قرار باشد دولتی ضعیفتر تشکیل شود. اما در گفتمانی که امروز در حال خلق یک پدیده است این نکته قابل تصور است که میتوان دولت یازدهمی تشکیل داد که نقاط قوت برجسته دولتهای نهم و دهم را داشته باشد اما از نقاط ضعف آن مبرّی باشد. حالا عدهای میخواهند بگویند: "جلیلی؛ احمدی نژاد منهای مشایی" است، بگذار بگویند یا: احمدی نژاد میخواهد ناراحت شود که یکشبه همه عقبه اجتماعیاش اردوگاه او را ترک کردند و به خیمه جلیلی رفتند، بگذار بشود چرا که این پایگاه اجتماعی یک پایگاه گفتمانی بود نه پایگاه یک شخص ویا یک حزب ویا جبهه. مهم این است که دولت آینده در طراز بالاتری نسبت به دولت دهم شکل بگیرد. امروز در ستاد جلیلی از بدنه اصولگرایان سنتی تا مدرن تا جبهه پایداری، بدنه سیاسی و اجتماعی دولتهای نهم و دهم منهای رئوسشان، دانشگاهیان، حوزویان، ایثارگران و رهپویان و همه کسانی که سوم تیر به احمدی نژاد رأی گفتمانی دادند، هستند. بعضی از اینها طوری راجع به جلیلی حرف میزنند که گویا فراموش کردهاند همین حرفها را درباره احمدی نژاد هم میزدند، هرچند شد آنچه نباید میشد. وقتی به این اعضای ستاد جلیلی که از هر قماش سیاسی هستند و فقط یک نخ تسبیح گفتمانی آنها را به هم متصل کرده است میگویی جلیلی در عرصه اجرا آزمایش نشده است از کجا معلوم که چنین و چنان نشود با یک اطمینان خاطر چشم در چشمانت میاندازند و میگویند جلیلی فارغ التحصیل دانشگاه امام صادق علیه السّلام و دستپرورده آیتالله مهدوی کنی است. امام صادقیها در سی سال گذشته امتحانشان را پس دادهاند و از خیلی خواص که در بهزنگاهها تنها منفعت خود را لحاظ میکنند به انقلاب و نظام وفادارتر بودهاند.
مکتب فکری دانشگاه امام صادق علیه السّلام
یکی دیگر از دلایل پدیده شدن جلیلی اطمینان رأیدهندگان از پشتوانه علمی و عقبه کارشناسی مرتبط با مدیریت کشور از نوع غیرسکولار آن برای جلیلی است. مردم میدانند رأی به جلیلی رأی به یک فرد یا یک گفتمان مقطعی نیست بلکه رأی به یک عقبه علمی در اندازه یک دانشگاه با هزاران فارغ التحصیل در رشتههای کاملاً مرتبط با مدیریت کشور است که در سه دهه گذشته گرههای بسیاری را از مشکلات کشور گشودهاند. در واقع پدیده شدن جلیلی در انتخابات یازدهم یکی از نشانههای ارتقای رقابتهای سیاسی در ایران از سطح احزاب و جریانات سیاسی به مکاتب و حلقههای فکری و دانشگاهی غیرسکولار است.
تبار تاریخی رقابتهای سیاسی در ایران پس از انقلاب را حداقل میتوان به چهار دوره مشخص تقسیم کرد. دوره اول فاصله سالهای 1358 تا 1368 بهاستثنای یکی دو سال دولت موقت و و بنیصدر را میتوان دوران انزوای سکولاریسم در ایران ذیل تشعشعات خورشید تابان حضرت امام خمینی(ره) ویا دوران" سکولاریسم در سایه" نامید. در این دوره عمده فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی و پس از انحلال آن و انشقاق در جامعه روحانیت مبارز، رقابت روحانیون و روحانیت ذیل گفتمان امام(ره) تعریف میشد و گرایشات سکولار در انزوا قرار داشتند. دوره دوم فاصله سالهای 1368 تا 1378 است که این دوره را میتوان دوران "خیزش سکولاریسم" از سایهای که در آن غنوده بود نامید، دورانی که پس از رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی با تردیدهای حلقه کیان و روزنامه سلام آغاز شد و در مقطعی ذیل شعارهای تعدیل اقتصادی مروج کاپیتالیسم در ایران گشت و در مقطع دیگر با شعار آزادی و توسعه سیاسی در پی جا انداختن لیبرالیسم در ایران بود. دوره سوم را میتوان در بازه سالهای 1378 تا 1388 یافت. این مقطع دوران "شورش سکولاریسم" علیه انقلاب است که دقیقاً مصادف با رویگردانی مردم از این جریان منحرف میباشد. مقطعی که از غائله 18 تیر 1378 آغاز میشود و در ادامه به ماجرای تحصن نمایندگان مجلس ششم در سال 1382 منجر میشود و در پایان به فتنه پیچیده دهمین انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388 ختم میگردد. رقابتهای دهه 70 و 80 بین مدیریت سکولار و مدیریت اسلامی پاسخگوی واقعیات و نیازهای جامعه ایرانی نبود و روز به روز به شکافهای اجتماعی حول این محور دامن میزد. این آسیب در انتخابات دهم بهوضوح خود را نشان داد. علیرغم اینکه یک جریان کاتالیزوری تلاش کرد ماهیت سکولار خود را پشت شعارهای شبهاسلامی و انقلابی پنهان کند اما در نهایت با شکست در انتخابات تاب نیاورد و آن روی سکولار سکه را عیان ساخت. دوره چهارم در فضای کلی حاکم بر رقابتهای سیاسی در ایران مقطعی است که از حماسه تاریخی مردم در 9 دی 1388 آغاز میشود و تا به امروز جریان دارد و روز به روز نشانههای این دوره طلایی که با بصیرت ملت و پختگی نخبگان عجین شده پررنگتر میشود. این دوران را میتوان دوره "عبور از سکولاریسم" نامید.
در این دوره کانون رقابتهای سیاسی از محافل و کانونهای سکولار بهسمت مکاتب فکری و علمی در حوزه علوم انسانی که برای اداره کشور نظریه و برنامه غیرسکولار دارند معطوف شد. این شبیه همان اتفاقی است که در اغلب دموکراسیهای بهاصطلاح کیفی در جهان در حال رخدادن است. امروزه در اغلب مردمسالاریهای پیشرفته محصولات مراکز تولید معنا و اتاقهای فکر اعم از دانشگاهها، پژوهشگاهها، اندیشکدهها و... کانون رقابتهای سیاسی است. نقشی که امروز دانشگاه کلمبیا، هاروارد، شیکاگو ، سیراکیوز و... در آمریکا بازی میکنند شاید نوع رشدیافته این ایده باشد. ساموئل هانتینگتون اندیشمند تأثیرگزار سیاسی و مبدع نظریه مشهور "برخورد تمدنها" استاد دانشگاه هاروارد بود. این ایده کانون رقابت در دوران بوش پسر قرار گرفت. نومحافظهکاران فرزندان علمی و معنوی لئو اشتراوس بودند. این فیلسوف سیاسی قرن بیستم از 1949 (میلادی) تا 1968 (میلادی) استاد فلسفه سیاسی دانشگاه شیکاگو بود. برخی از سیاستمداران دموکرات آمریکا مثل جوزف بایدن در دانشگاه سیراکیوز در نیویورک تحصیل کردهاند و... در ایران نیز نطفه این صورتبندی جدید در رقابتهای سیاسی با انتخاب محمود احمدی نژاد در سال 1384 و گرایشات غیرقابل انکار وی به یکی از مهمترین مراکز تولید فکر در ایران یعنی مؤسسه امام خمینی(ره) زیر نظر علامه مصباح یزدی بسته شد. برخی محصولات فکری این کانون علمی در چند سال گذشته به سیاستهای عملیاتی تبدیل شد و با بهثمر نشستن آنها احمدی نژاد بار دیگر با رأی بیسابقه حدود 25 میلیون رئیس جمهور ایران شد. البته برخی رویکردهای افراطی باعث شد شکافها بین مؤسسه امام خمینی(ره) و دولت بیشتر شود و در نهایت مؤسسه آیتالله مصباح از برخی اقدامات احمدی نژاد در دولت دهم تبری بجوید.
امروز اما جلیلی که دارای دکترای معارف اسلامی و علوم سیاسی است به نماد و سمبل یکی از مکاتب دانشگاهی اصیل در کشور تبدیل شده است. دانشگاهی که بههمت یک فقیه مجاهد و وارسته یعنی حضرت آیتالله مهدوی کنی در حوزههای مختلفی نظیر اقتصاد، علوم سیاسی، مدیریت، ارتباطات، الهیات، حقوق و ... در امتزاج با علوم اسلامی دانشجو تربیت میکند.بر اساس این مکتب فکری تنها زمانی میتوان دولتی در طراز انقلاب اسلامی و نظام مترقی ولایت فقیه تأسیس کرد که اقتصاد آن اسلامی باشد، سیاست آن اسلامی باشد، ارتباطات آن اسلامی باشد، مدیریت آن اسلامی باشد و ... .
منبع: صالح اسکندری- خبرگزاری تسنیم